شرق و غرب پرتوی از جلوه‌های نور وجود است

دکتر ریخته گران با بیان اینکه شرق و غرب پرتوی از جلوات نور وجود است، تأکید کرد: نباید تمدنهای شرقی را برآمده از نور مطلق و تمدنهای غربی را بر آمده از ظلمت و سایه مطلق بگیریم بلکه اقتران دائم نور و ظلمت هم در شرق و هم در غرب با هم است.

به گزارش خبرنگار مهر، نشست «مبانی وجودی شرق و غرب عالم از منظر فلسفه و عرفان» عصر دوشنبه 4 بهمن با سخنرانی دکتر محمدرضا ریخته گران در سرای اهل قلم برگزار شد.

استاد فلسفه و عرفان اسلامی دانشگاه تهران گفت: شرق و غرب اطلاقات چندی دارد، اما در این بحث ما به شرق تاریخی تمدنی در مقابل غرب تاریخی تمدنی می پردازیم.

وی افزود: غرب تاریخی تمدنی از یونان آغاز شده و بعدها در اروپا و آمریکا گسترش یافته و در چند سده اخیر به دوره مدرن و پیدایش مدرنیته رسیده است و در دامان این تاریخ و تمدن است که متافیزیک، علوم جدید و تکنولوژی و نیز هنر و ادب و معارف گوناگون به ظهور رسید و ما به این معنای غرب و شرقی که در مقابل این معنا است می اندیشیم.

غرب و شرق در همه معانی خود تقابل دارند

دکتر ریخته گران با طرح این سؤال که این غرب بر چه مبنای وجودی استوار است و چگونه با غروب ارتباط برقرار کرده است گفت: اگر اطلاق غرب بر تاریخ، تمدن و فرهنگ غربی اطلاق حقیقی و نه مجازی باشد و این تاریخ و تمدن به راستی از غروب بر آمده باشد می بایست حقیقت غروب برای این تاریخ و تمدن در حکم سرآغاز باشد و این حقیقت غروب باید در همه مظاهر تاریخ و تمدن غرب به تحقق پیوسته و در تمام تار و پود آن جاری باشد.

وی با طرح این سؤالات که آیا می توان گفت همانطور که غروب نفی و سلب طلوع است، فرهنگ و تمدن غرب نیز نفی و سلب تمدن و فرهنگ شرقی است، به طور کلی از تقابل شرق و غرب چه می فهمیم، نسبت میان شرق و غرب چیست، تأکید کرد: غرب و شرق در همه معانی خود تقابل دارند. غروب در مقابل طلوع است، اما غرب همچون یک عالم تاریخ و تمدن از فرهنگ و تمدن یونانی برآمده است به تعبیر هگل نام «یونان» برای قلوب مردم با فرهنگ اروپا اثر وطن را دارد. غرب جدید از وجهی ادامه نسبتی است که در یونان آغاز شده است.

استاد دانشگاه تهران افزود: نسبتی که یونانیان در آن واقع شدند چون در دوره جدید به نهایات سیر خود رسید احکام جدید پیدا کرد و ما از آن کل واحد، اصطلاح «اروپا» را در معنای سنبلیک تعبیر می کنیم. در این معنا اروپا علاوه بر اینکه مشتمل بر یونان، نواحی مرکزی و غربی این قاره است آمریکا را نیز در بر می گیرد. در این معنای سنبلیک آمریکا، اروپا است و همه غرب است.

تاریخ جهانی از شرق به غرب سیر می کند

وی به مبانی وجودی شرق از منظر فلسفه و عرفان اشاره کرد و افزود: شرق آغاز است تاریخ و فرهنگ و تمدن نیز همچون خورشید ظاهر از شرق ظاهر می شود. همان خورشیدی که از مشرق سر برمی زند در افق مغرب طلوع می کند. به قول هگل تاریخ جهانی از شرق به غرب سیر می کند. نخستین هیئتی که روح در آن نمودار می شود شرق است.

دکتر ریخته گران در مورد اینکه شرق چیست و کجاست افزود: می دانیم که زمین کروی است و در هر نقطه آن خورشید از مشرق برمی دمد و در مغرب، غروب می کند بنابراین می توانیم بگوییم که معنی شرق نسبی است؟ و هر منطقه ای مشرق خود را دارد؟ پاسخ هگل منفی است و می گوید: برای تاریخ جهانی چیزی به نام شرق به طور مطلق وجود دارد هرچند واژه شرق خود دارای معنای نسبی است زیرا زمین اگرچه کروی است و حرکتها کروی است اما تاریخ مسیری به شکل دایره، بر گرد آن نمی پیماید بلکه حد شرقی معینی دارد که همان «آسیا» است. آسیا سرزمین اسطوره ها و ادیان و زادگاه انبیاء است.

وی افزود: بنابراین دو طرف تقابل شرق و غرب اکنون تبدیل شده به تقابل آسیا و اروپا و مورخین معمولا این تقابل را به تقابل ایران و یونان و به دوران جنگهای ماراتن و سالامیز بازمی گردانند و پیروزی یونانیان بر ایرانیان در این جنگ پیروزی بشر بر خدا و اختیار و آزادی بود هرچند هرودت قدری تاریخ این تقابل را دورتر می برد.

استاد فلسفه و عرفان دانشگاه تهران با نقل قولی از هایدگر در مورد تقابل فرهنگ یونانی و آسیا تصریح کرد: یونان از طریق تقابل با آسیا به خود هویت داد. این تقابل با آسیا داخل در ماهیت تفکر یونانی است گویی یونانی می گوید من آنم که آسیا نیست.

وی به آغاز تقابل شرق و غرب اشاره کرد و گفت: تفکر یونان خود از وجهی تفکر غربی نیست هرچند که آغازگاه تفکر غربی است یعنی یونان از وجهی شرقی است که در حجاب تعین است و آنچه بعدها در تاریخ پیش می آید و از آن تعبیر مدرنیته می کنیم حقیقت دیگری است.

دکتر ریخته گران یونان ابتدایی را با غرب امروز یکی ندانست و گفت: البته اروپای امروز تأسی به یونان می کند. سنت عرفانی که یونانیان داشتند سنت متالوژیک و عرفایی که داشتند همه آنها افول می کنند و نسل جدیدی به نام «فلاسفه» ظهور می کنند، آن چشم مشرقی که از آن به «دیانا» تعبیر می کنند بسته می شود و چشم مغربی» تئوریا» گشوده می شود. یعنی سیر از دیانا به تئوریا است.

وی افزود: تقابل شرق با غرب خود منشأ یک سلسله تقابلهایی چون روح با جسم، وحدت با کثرت، ظاهر با باطن، سکر با هوشیاری و… است. همه این تقابلها به وجهی به تقابل طلوع و غروب بر می گردد.

وی در تشریح حقیقت طلوع و غروب به سخن هگل استناد کرد و گفت: سخن هگل این است که بر دمیدن نور خورشید با تمدنهای شرقی ارتباط پیدا می کند و افول آن در تمدنهای غربی است و آن خورشیدی که بشر در نفس خود می سازد به مدرنیته و غرب جدید مربوط می شود و در اینجاست که بشر همه چیز را در پرتو این خورشید درون که روح آدمی است، می بیند.

استاد فلسفه دانشگاه تهران در عین حال تأکید کرد: نباید تمدنهای شرقی را برآمده از نور مطلق و تمدنهای غربی را بر آمده از ظلمت و سایه مطلق بگیریم بلکه اقتران دائم نور و ظلمت با هم است هم در شرق و هم در غرب. نور و ظلمت شرق و غرب را می سازد اما در نور و ظلمتی که شرق را می سازد غلبه با نور است و نور و ظلمتی که غرب را می سازد غلبه با ظلمت است.

معنای عرفانی ما را به حقیقت مبانی وجودی شرق و غرب نزدیک می کند

وی در مورد تمثیل برآمدن خورشید از افق نیز گفت: همواره تابش نور با سایه همراه است چه وقتی که خورشید در جانب صعود یا افول است. هر مرتبه از شروق، نور با سایه متناظر با هم همراه است و هیچگاه تابش یا تاریکی مطلق در کار نیست.

دکتر ریخته گران تصریح کرد: «اندیشه خلق از عدم» در عرفان، اندیشه غالب نیست بلکه تجلی الهی و خلقت تبدیل به ظهور می شود و پیدایش عالم از خداوند شبیه این است که یک منبع نورانی، اشراق خود را به همه جا می پراکند. پس هرچه که هست اوست و همه چیز به او باز می گردد.

وی افزود: آفتاب وجود حق تعالی است که از مشرق روح اعظم تابان شده و در مغرب هیولای اولی غروب می کند یعنی معنای دیگری از شرق و غرب ظاهر می شود که غیر از معنای فلسفی، جغرافیایی، سیاسی و … است و این معنای عرفانی است که ما را به حقیقت مبانی وجودی شرق و غرب تاریخ و تمدنی که به صورت تقابل آسیا و اروپای سنبلی بیان شد، نزدیک می کند.

ریخته گران به تلقی عرفانی از شرق و غرب اشاره کرد و افزود: در این تلقی عالم اجسام که مغرب حقیقی است جای افول خورشید معنوی است و عالم ارواح که مشرق حقیقی است مکان طلوع خورشید معنوی است. به قول هایدگر در عصر ظلمت، حقیقت وجود خود را کنار می کشد و حق و حقیقت نیست انگاشته می شود و به تعبیر نیچه نهیلیسم بر دروازه ها نمایان می شود.

وی در مورد اینکه با این غروب، در عالم وجود ما چه اتفاقی می افتد گفت: در عالم صغیر نیز با رخداد حادثه غروب چشم و گوش ظاهر بشر به کار می افتد و حواس دل و جان بسته می شود. چشم مشرقی بسته می شود و چشم ظاهر گشوده می شود. وقتی خورشید وجود در جسمانیت وجود آدمی غروب کرد دیده جان بین او بسته و چشم جهان بین او گشوده می شود. همراهی و اقتران و نیز کشمکش نور و سایه، آسمان و زمین، فرشته و انسان و دهها تقابل دیگر تاریخ و تمدنی را ظاهر می کند که در آن حقیقتی تحقق پیدا می کند که جنگ میان نور و سایه در واقعیت متحقق می شود.

استاد فلسفه دانشگاه تهران افزود: بنابراین آنچه بنیاد وجود تمدن غربی است همانا حادثه «رخداد غروب» است و «غروب نور وجود» در  مغرب جسم است. بدین ترتیب تاریخ وجود و تجلیات آن بشری را به ظهور می آورد که خود مغرب است که با وساطت او و با گوش سپاری او به ندای وجود، عالم و فرهنگ و تمدن غربی بنیاد می گیرد.

در عرفان اسلامی از تقابل شرق و غرب خارج می شویم

دکتر ریخته گران همچنین در مورد تمدن اسلامی گفت: تمدن اسلامی تمدنی است که نه در غرب و نه در شرق است. تمدنی است که «… لاشرقیه و لاغربیه …» این تمدنی است که احکام خاص خود را دارد و به کلی دیگری است چون نه شرقی و نه غربی است و آن بازمی گردد به زمانی که خورشید به معدل النهار می رسد و به غایت ارتفاع و نیمروز خود می رسد و غایت شروق می رسد و وجود مقدس حضرت ختمی ظهور می کند و در فتوح دولت او تمدن دیگری سربر می آورد که نه شرقی است و نه غربی.

دکتر ریخته گران در پاسخ به این سؤال که چرا اکنون تفکر غربی بر عالم سلطه دارد گفت: برای تمدنهای شرقی نفس این دنیا و به دنیا آمدن مصیبت عظما است و همه تلاش این است که راه آمده را برگردند و همه تفکر آن است که نباشیم اما غربی سر نبودن ندارد بلکه برای بودن آمده و بنای این عالم را استوار می کند. «پراگرس» به معنی پیشرفت و سلطه اصلا در تمدن شرقی نیست چون در تمدن شرق سلطه بر نفس است نه بر دیگری. تاریخ هم این را نشان می دهد.

وی افزود: این اندیشه همه جا گسترده غربی در واقع به ذات تفکر غربی بر می گردد و شرقی این سیطره را نمی خواهد و اگر در شرقی بودن خود قوی باشیم نباید نگران جولان آنها باشیم چون دوره جولان کوتاه است.

تمدن اسلامی در مجمع البحرین روح و جسم و در «دل» سر بر می کند

وی در مورد نقش تمدن اسلامی در این میان نیز گفت: همانطور که خورشید مسیری در یک خط ندارد بلکه ارتفاع می گیرد اسلام نیز از تقابل شرق و غرب یرون می رود چون نه شرقی است و نه غربی. شرق برای تاریخ جهانی مبدأ است و غرب نسبت خود را با شرق تعریف می کند. شرق به غرب محتاج نیست اما غرب خود را از طریق تقابل با شرق معنا کرده و به خود هویت می دهد.

دکتر ریخته گران افزود: در طریقه تمدن اسلامی به کلی دیگر می شود یعنی اگر شرق تمدنی که فرشته صفت است و غرب تمدنی که بشری(جسم) است و یکی رو به روح و یکی به جسم می رود، تمدن اسلامی در مجمع البحرین روح و جسم و به تعبیری در «دل» سر بر می کند و این دو (روح و جسم)در اینجا به هم می رسند. اگر تمدن شرقی فرشته صفت است اما عشق ندارد این تمدن اسلامی تمدن عشق است و در تمدن عرفان اسلامی بیش از همه عشق نمود دارد.

 

بیان دیدگاه